سلامتی رفيقی ک با خونه دعوا کرد و 6 ماه تو خونه ی رفيقش موند ,
بعد 6 ماه که سرکوچه وايستاده بود به ی دختری تيکه ميندازه ,
دوستاش ميگن : اين خواهر همون رفيقت بود
ک 6 ماه تو خونش موندی خوردی و خوابيدی ,
خيلي ناراحت ميش ميره پيش رفيقش ميبينه داره عرق ميخوره ,
ميگه رفيق من خواهرتو نشناختم و بهش تيکه انداختم ,
رفيقش ی پيک سنگين ميريزه و ميگه : سلامتی رفيقی ک 6 ماه
تو خونم زندگی کرد و خواهرمو نشناخت...

نظرات شما عزیزان:
المبرا 
ساعت20:16---16 آذر 1392
|